قسمت اول:
آره!درست خوندی.من دختری رو میشناسم كه
سبیل دار شد و تازه دل یك دختر دیگه رو هم برد.
قضیه از اونجا شروع شد كه:دختری می خواست
پسر بودن رو تجربه كنه حتی واسه یك بار.
بذارید از الان بگم كه شاید باور كردنی نباشه اما رو قول شرف من حساب كنید كه راسته راسته.
خوب اصلا بذار خیالتو راحت کنم اون دختر خود من بودم!!!! >>{ آخر صداقت}
خجالت نداره که .ای بابا!>>{خود باوری}
یه روز به سرم زد برم تو دنیای پسرا.پسرایی که گاهی اوقات آدم تو کارشون حیرون می موند.
خیلی دلم می خواد زیرو زبر این داستان رو تعریف کنم اما میدونم به قول ((خال خان باجی)) یا به فارسی لاتین خودمون ((خاله خانم باجی)) داستان میشه مثنوی هفتاد من!
خدا رحم کنه.دیگه رفته بودم تو نخ پسر سوسول های مامانم اینا!